۶ راه برای افزایش همدلی با دیگران و داشتن زندگی بهتر

ساخت وبلاگ

هنگامی که موضوع همدلی مطرح می‌شود رویکرد ما همان “دیدن نیمه خالی لیوان” است. در رسانه‌های معروف و نیز در مطالعات پژوهشی مشابه در حوزه روانشناسی، عواقب نبودن “همدلی” مورد تاکید قرار گرفته است. در محیط کار خطرات ارتباط با همکاران مبتلا به خودشیفتگی یا روان پلید (سایکوپت) به ما هشدار داده می‌شود. این افراد چیزی فراتر از دیدگاه و نیازهای خود را نمی‌توانند ببینند؛ فیلم‌های جنایی قاتلان بی‌رحم و ظالمی که از درد و رنج دیگران لذت می‌برند را به تصویر می‌کشند و ما را تحریک می‌کنند.

همدلی

سیاست مدارانی که با بی‌تفاوتی حساس‌ترین مردم و ملتی که آنها را انتخاب کردند را نادیده می‌گیرند و در پی آن رهنمودها و فرامین آنها ما را ناامید می‌سازد. مواقعی هم وجود دارد که همدلی را مترادف با ” نرم بودن” می‌دانیم. من در محل کار خودم بر این موضوع متمرکز هستم که چه چیزی به ما کمک می‌کند تا بتوانیم یکدیگر را بهتر درک کنیم. بااین وجود، چنین چیزی در مواقعی دیده می‌شود که ما چیزی را اشتباه فهمیده‌ایم و فکر می‌کنیم که می‌دانیم دیگری چه احساسی را تجربه می‌کند درحالیکه ما واقعا آن را نمی‌دانیم.

بطورکلی واژه ” همدلی” به دو مفهوم اصلی اشاره می‌کند. نخستین مفهوم دربردارنده فرآیند شناخت و نگاه کردن از زاویه دید روانشناسانه فرد دیگری است یعنی تصور کردن افکار و احساسات او و هرچیزی که چنین رفتاری را در او تحریک می‌کند. مفهوم دوم- که اغلب نتیجه داشتن چنین زاویه دیدی است- عبارت است از تجربه کردن یک واکنش عاطفی در همان موقعیتی که فرد دیگری در آن قرار دارد.

مطلب مرتبط: ۶ روش رونق کسب و کار با مهربانی

این تجربه می‌تواند تجربه احساساتی با کیفیتی مشابه باشد ( مثلا تجربه احساس ناراحتی زمانی که دیگری ناراحت است) یا می‌تواند واکنشی به موقعیتی باشد که دیگری در آن قرار دارد( مثلا تجربه احساس شفقت و دلسوزی بخاطر احساس ناراحتی و اندوه دیگری).

صرف نظر از نشان دادن خطرات قابل توجه فقدان همدلی باید بدانیم که روابط روزانه ما به توانایی ما در نگاه کردن از زاویه دید دیگران و درک کردن و فهمیدن آنها وابسته است. سهیم شدن در احساسات دیگران نیز انسان‌ها را با یکدیگر نزدیک و یگانه می‌کند. در این مقاله، به نیمه پر لیوان نگاهی می‌اندازیم و روش هایی را بررسی می‌کنیم که با استفاده از آنها حتی زمانیکه در معرض اشتباهات و مشکلات قرار داریم می‌توانیم از مهارت‌های همدلی بگونه‌ای بهتر و موثرتر استفاده کنیم.

در این جا بر جنبه‌های شناختی همدلی متمرکز خواهیم شد. نگاه کردن به مسائل از زاویه دید دیگران روشی سنجیده تر و عمیق تر از همدلی عاطفی است. این بدان معناست که ما اغلب بصورت آگاهانه از مهارت‌های نگاه کردن و مشاهده کردن مسائل از زاویه دید دیگران استفاده می‌کنیم تا به درک بهتری از موقعیت آنها دست یابیم. بنابراین، به نظر می‌رسد که این فرآیند بیشترین میزان تغییر در فرد را به دنبال خواهد داشت و همچنین این ظرفیت را دارد که میزان نگرانی و توجه ما به دیگران را افزایش دهد.

چطور می‌توانیم همدلی را ارتقا بدهیم؟

۱.خود را در موقعیت فرد مقابل تصور کنید.

یکی از راههای مهم برای درک دیگران این است که در تصورات ذهنی خود را در موقعیت دیگری قرار دهیم. در برخی موارد نمی‌توانیم از دیدگاه خود استفاده کرده تا دیدگاه دیگران را درک کنیم و باین ترتیب به آنها کمک کنیم. زمانی که ما بر دیدگاه خودمان یا دیدگاه دیگران متمرکز می‌شویم بسیاری از شبکه‌های یکسان در مغز ما فعال می‌شوند. در حقیقت، مدل ادراک- عمل بر این اصل استوار است که زمانیکه ما با وضعیت و موقعیت دیگری احساس همدلی می‌کنیم، درواقع ما هم می‌توانیم همان فرآیندهای بیولوژیکی غیرارادی و احساسات فیزیکی و بدنی فردی که مشاهده می‌کنیم را تجربه کنیم.

در مطالعات متعددی، آن دسته از شرکت کنندگانی که از رویکرد خود- انگاری استفاده کردند- در مقایسه با افرادی که مفعول باقی ماندند- احساس همدلی بیشتر و انگیزه بیشتری برای کمک به دیگری را تجربه کردند.

روش تصورکردن خود در موقعیت دیگران باید با احتیاط کامل انجام شود. زمانیکه این کار را بیش از اندازه انجام دهیم، شخصا بیشتر ناراحت و مضطرب می‌شویم و بجای آنکه بر احساسات فردی که می‌خواهیم او را درک کنیم متمرکز شویم، بیشتر با احساسات خود درگیر می‌شویم.

ناراحتی و پریشانی شخصی موجب می‌شود که انگیزه ما برای درک مشکلات فرد دیگر یا کمک به او کم شود. همچنین پژوهش‌ها نشان می‌دهند هنگامی که برای درک دیگران از خودمان به عنوان یک نقطه شروع یا “لنگر” استفاده می‌کنیم، نمی‌توانیم به اندازه کافی از زاویه دید خود فاصله بگیریم. بنابراین، درحالیکه استفاده از افکار ما بعنوان یک نقطه شروع روشی مفید و موثر است اما باید به یاد داشته باشیم که تعابیر و تفاسیر فرد مقابل می‌تواند کاملا متفاوت با تعابیر ما از ماجرا باشد.

۲.از تجربه‌های شخصی استفاده کنید.

برخی اوقات آنچه که دیگری تجربه می‌کند را به چیزی که قبلا خودمان تجربه کرده‌ایم نسبت می‌دهیم. قطع شدن روابط، مشکلات کاری، مرگ یا از دست دادن عزیزان، قربانی شدن در یک جنایت و عمل وحشیانه و حتی تجربه‌های جسمی دردآور را می‌توان نمونه هایی از این تجربیات دانست. فکر کردن به تجربه‌های قبلی خودمان باعث می‌شود که مشاهده ماجرا از زاویه دید فرد دیگری که در موقعیتی مشابه با آن تجربه قرار دارد برای ما آسان تر شود بویژه آنکه زمانیکه با او درحال تعامل و گفت‌وگو هستیم بتوانیم خاطرات آن تجربه را به یاد آوریم.

یکی از بخش‌های مهم مهارت استفاده از تجربه‌های گذشته مرتبط ما با موقعیت‌های چالشی خاص به منظور درک فرد مقابل این است که باین ترتیب فکر کردن بیش از اندازه و نشخوار فکری در مورد تجربه‌های خود را به ایجاد نگرشی جدید در ارتباط با آنچه که قبلا برای ما اتفاق افتاده است تغییر شکل می‌دهیم، با خودمان مهربان می‌شویم و دیگران را بهتر درک خواهیم کرد.

حتی زمانیکه شما تجربه‌ای مشابه داشته‌اید و بواسطه این تجربه مشابه می‌توانید بفهمید که در مغز فرد مقابلتان چه می‌گذرد، از گفتن این جمله به او خودداری کنید: ” من میدانم که تو چه احساسی داری”. ما نباید این تصور را داشته باشیم که تجربه‌های ما دقیقا همان تجربه‌های مشابه فرد مقابلمان است. قطع شدن یک رابطه کوتاه مدت در دوران نوجوانی کاملا متفاوت است با پایان یافتن یک رابطه بلند مدت که فرزندان و پیوندهای مالی هم در آن دیده می‌شود. ما موقعیت جدایی را تجربه کرده و آن را پشت سر گذاشته‌ایم و درک کردن فردی که در مراحل آغازین چنین تجربه‌ای است می‌تواند سخت باشد.

۳.در عصبانیت به خودتان فرصت بدهید.

عصبانیت یک فرآیند شناختی پیچیده تر است و به توجه شما نیاز دارد به همین جهت قرار دادن خود در موقعیت فرد مقابل و مشاهده ماجرا از زاویه دید او به هنگام عصبانیت تاثیر کوتاه مدتی دارد. حتی همدل‌ترین افراد هم در موقعیت عصبانیت تحت تاثیر قرار نمیگیرند. اگر می‌خواهید فردی که با او به مشکل برخورده‌اید را درک کنید برای مدتی عقب نشینی کرده و صبر کنید تا خشمتان فروکش کند. احتمالا بعد از اینکه آرام شدید می‌بینید که برداشت‌های اولیه شما از رفتار او- مثلا این باور که او عمدا به شما آزار رسانده است- دیگر وجود ندارد.

۴.تجربه‌های فرد مقابل را واقعا در نظر بگیرید.

اگرچه واضح به نظر می‌رسد اما همیشه هنگامی که می‌خواهیم خود را به جای دیگران قرار بدهیم و ماجرا را از زاویه دید آنها مشاهده کنیم، پیشینه آنها را درنظر نمی‌گیریم. ما معمولا اعمال دیگران( بویژه اعمال منفی آن ها) را نشان دهنده نوع شخصیت آنها می‌دانیم. در مقابل، در مورد خودمان فکر میکنیم که اعمال و کارهای ما تحت تاثیر موقعیت هایی صورت می‌گیرد که در آنها قرار می‌گیریم.

مثال فردی را در نظر بگیرید که قبلا او را ندیده‌اید و در جلسه‌ای هستید که او دیرتر در جلسه حاضر می‌شود درحالیکه پیراهنش از شلوارش بیرون زده و کاغذها از کیفش بیرون می‌ریزد. احتمالا فکر میکنید که او فردی نامرتب، بی‌دقت و بی‌کفایت است. درمقابل وقتی خودتان در چنین موقعیتی قرار می‌گیرید، تاخیرتان را به خراب شدن ماشینتان یا مریض شدن گربه تان یا چیز دیگری نسبت می‌دهید.

مشکلی که در اینجا وجود دارد این است که وقتی ما از مشاهدات خود در جلسه استفاده می‌کنیم تا نوع شخصیت احتمالی همکارمان را تعیین کنیم به نتایجی دست می‌یابیم که بر مبنای شواهدی محدود قرار گرفته‌اند. در عوض، برای اینکه همدلی را بهتر بکار ببریم میتوانیم توضیحات فرد برای چگونگی رفتارش در آن موقعیت خاص را شنیده( شاید گربه او هم بیمار بوده باشد) و تا زمانیکه اطلاعات بیشتری درمورد او نداریم شخصیت او را قضاوت و نتیجه گیری نکنیم.

۵.گوش دهید! گوش دهید! گوش دهید!

بیشتر اطلاعاتی که برای درک دیگری به آن نیاز داریم توسط خود فرد در گفتارش یا از حالات چهره او و زبان بدنش به ما داده می‌شود. اغلب ما چنان درگیر توصیه دادن یا رسیدن به یک پاسخ کامل می‌شویم که این نشانه‌ها را از دست می‌دهیم. زمانیکه به درستی گوش می‌دهیم و سوال می‌پرسیم، میتوانیم این را شفاف کنیم که آنچه به آن فکر می‌کنیم اتفاق می‌افتد.

۶.مفهوم “انتخاب زاویه دید” را به یاد آورید.

دیدن ماجرا از زاویه دید طرف مقابل به ما کمک می‌کند تا پیشینه و موقعیت او یا افکاری که در مورد وضعیتی خاص دارد را درک کنیم. نگاه کردن به ماجرا از زاویه دید طرف مقابل به معنای انتخاب این زاویه دید برای خودمان یا موافقت با زاویه دید آن فرد نیست. شما می‌توانید از زوایه دید فردی دیگر به ماجرایی نگاه کنید و همچنان احساس کنید که آنها برداشت نادرستی از کارها و اعمال شما دارند. یا شاید با نگاه کردن به ماجرا از زاویه دید آنها شما بطور قطع به این نتیجه برسید که آنها عمدا برای آسیب رساندن به شما کاری را مرتکب شده‌اند.

بهرحال، نگاه کردن به موضوع از زوایه دید طرف مقابل به شما کمک می‌کند تا به این درک برسید که چرا فردی به گونه‌ای خاص با شما رفتار کرده و حتی هنگامی که رفتاری نادرست هم داشته باشد ممکن است نوعی احساس دلسوزی و شفقت را در شما نسبت به آن فرد به‌وجود آورد.

نتیجه گیری

تمرکز کردن بر ناتوانایی‌های شدید برای ورود یافتن به تجربیات دیگران می‌تواند جذاب و شگفت‌انگیز باشد. بدون شک می‌توان از همدلی در ناخوشی‌ها بهره برد مثلا وقتی که فردی خود را بجای دیگری قرار می‌دهد و از زاویه دید او به ماجرا نگاه می‌کند تا همدلی و احساسات عاشقانه و مهربانانه دیگران را تجربه کند. در طول دوره‌های گوناگون ضرورت ایجاد همدلی برای فراهم کردن رضایت در روابط صمیمانه، دوستی‌ها و تعاملات معمولی و نیز برآورده کردن نیازهای خودمان و دیگران اثبات شده است. پس آیا همچنان همدلی مهارتی قدرتمند و موردنیاز در زندگی روزمره ما محسوب نمی‌شود؟


ترجمه: تحریریه سایت کسب و کار بازده – فاطمه یحیی

منبع: psychologytoday

۶ راه برای افزایش همدلی با دیگران و داشتن زندگی بهتر


(مشاهده ۱ نفر, فقط امروز)
هرگونه نشر ، بازتولید یا بازنشر تمام یا بخشی از محتوای سایت بازده بدون کسب مجوز، غیرقانونی است و تحت پیگرد قانونی قرار خواهد گرفت.

مجله کسب و کار بازدهی...
ما را در سایت مجله کسب و کار بازدهی دنبال می کنید

برچسب : راه,برای,افزایش,همدلی,دیگران,داشتن,زندگی,بهتر, نویسنده : عباس bazdehi بازدید : 242 تاريخ : يکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت: 5:38